سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادمان شهدای والامقام چالکیاسر شهرستان لنگرود
در شرافت دانش همین بـس که کسی هم که آن را نیک نمی داند ادعایش می کند و هرگاه به آن منسوب گردد شادمان می شود . [امام علی علیه السلام]
 
 

روزنامه جمهوری اسلامی
06/02/1389
سرویس خبر: هنر و ادبیات
خنیاگر خزر در اقلیم شهود
تقدیم به روانشاد دکتر غلامرضا رحمدل



ما متصل به نام خدا ایستاده‏ایم
چون سرو سرفراز و رها ایستاده‏ایم
ما از شرنگ آتش میثاق سرخوشیم
در وادی الست و بلی ایستاده‏ایم
دکتر "رحمدل"، مردی که منهای القاب، باز هم بزرگ است، بزرگیش را می‏توان در کمال اخلاقی و رفتاری او مشاهده کرد. زمانی که پا به پای دلیر مردان ایران در جبهه‏های حق علیه باطل جنگید، بسیجی بود که عمر خود را صرف تعالی روحش کرد و عمر پربرکتش را به سخره نگرفت و لحظه‏ای را از دست نداد. به حق او ستودنی است. در آثار ادبی که با تشبیهات زیبا، بدیع و بکر خود اشعارش را مزین به مفاهیمی قابل تامل می‏کند آنگاه که می‏سراید:
بهار
با رویش پنجره‏ها آغاز می‏شود
واژه‏های باران
خاطرات خاک را ورق می‏زنند
رحمدل در حوزه تحقیق و در حوزه شعر نیز آثار مانایی را از خود بجا گذاشت. اگرچه وی در فروردین ماه و فصل بهار از میان ما رفت و به خزان نشست اما نگاه آدمی به ابعاد مختلف زندگی رحمدل و آثار ماندگارش به نوعی شکوفایی را به همراه دارد که این شکوفایی در آثار و بالندگی آن کاملا محسوس است.
آثار دکتر رحمدل در ابعاد مختلف تاریخی، حماسی، ادبی، علمی و پژوهشی گستردگی خاص خود را دارد و امروز نیز وظیفه سازمان‏ها و نهادهای فرهنگی، حفظ و نشر این آثار است تا به نسل‏های آتی سپرده شود.
صراحت لهجه دکتر رحمدل و شجاعت وی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مثال زدنی بود. بنده در مقطعی از دانش‏آموزان شهرستان لنگرود بودم که ریاست اداره آموزش و پرورش این شهرستان به عهده آن روان‏شاد بود. در آن سالها که منافقین با اعلام درگیری مسلحانه، ناجوانمردانه نیروهای مومن و حزب‏الهی را ترور می‏کردند دکتر رحمدل محکم، بی‏ریا و بی‏هیچ ملاحظه در مقابل منافقین می‏ماند. نمونه‏ای از آن، سخنرانی کوبنده وی علیه منافقین در رابطه با ترور شهید ترابی در شهر کومله و محاکمه قاتلان این شهید جوان بود که مظلومانه توسط منافقین به شهادت رسید. سخنرانی‏های ایشان در شهرستان‏های شرق گیلان خصوصا لاهیجان و لنگرود به یادماندنی است.
مثنوی بلند "بیجار کار" با زبان گیلکی و آوای برخاسته روح و جان زن شالیکار و نیز غزل مانای دکتر رحمدل با نام "اقلیم شهود" ، تصویری زیبا از وی به یادگار گذاشته که رهبر معظم انقلاب در سفر خود در اردیبهشت سال 80 و دیدار با نخبگان استان گیلان با معرفی دکتر رحمدل ابیاتی از این غزل را قرائت نمودند.
باز از جبهه حق نعش شهید آوردند
ورقی پاره ز قرآن مجید آوردند
چاوشان حرم از علقمه خوزستان
جسم بی‏دست ابوالفضل رشید آوردند
و این یکی از ماندگارترین سرودهای وی است.
رحمدل از جمله شاعرانی بود که در درنگ لحظه‏ها، لحظه‏ای رنگ عوض نکرد!
گفتار و کردار او یکی بود. شاید بعضی از شاعران آنچه می‏سرایند از خود آنها جداست، اما نفس رحمدل تندیسی از سروده‏ها و گفته‏های خود او بود.
زبان نقد رحمدل نیز زیباست وقتی که می‏سراید:
رفتگران قدیمی
خاطرات شهیدان را
از حافظه دیوارها پاک می‏کنند
و...
اینجا هوا "سکنجبینی" است
و گلها یا بنفشه‏اند و سربه گریبان
یا ارغوان‏اند و خاموش
در واقع رحمدل به نحوی از زبان مردانی سخن گفت که امروز مثال وصیت نامه شهید باکری در آن سه دسته قرار گرفته اند. آنجا که مقتدرانه می‏سراید و شاید برخی این صراحت او را نمی‏پذیرفتند و برایشان غیرقابل تحمل بود:
پرونده جرم را حماسی نکنید
میراث شهید را سیاسی نکنید
او در واقع می‏خواهد زمینه‏های سیاسی را از آلودگی‏ها پاک کند.
آثار پژوهشی و تحقیقی زنده یاد استاد رحمدل از جمله تذکره شهدای کربلا حاصل سالها تحقیق وی در زمینه تاریخی حماسه کربلاست.
مجموعه "حماسه آب و حماسه عطش" نیز از جمله آثار عاشوراشناسی و "رنگ و درنگ آب" نیز یک اثر پژوهشی قرآنی است که با قلم دکتر رحمدل وارد بازار کتاب شده است.
حضور دکتر رحمدل در بسیاری از مجامع ادبی از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس و پس از آن از درخشش خاصی برخوردار است که بنده نیز به عنوان یک شاگرد در بسیاری از این همایش‏ها در کنارشان بودم.
تواضع و فروتنی ایشان در مقابل ایثارگران و خانواده معظم شهدا مصداق "رحماء بینهم" و همچنین جوش و خروش وی در مقابل دشمن و منافقین مصداق "اشداءعلی الکفار" بود.
دوستی می‏گفت: "در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی که در روزنامه جمهوری اسلامی مشغول به کار بودیم تنها شاعری که به نام خود اشعار و مقالات را علیه منافقین و سازمان‏های منحله و تروریست بیان می‏کرد و چاپ می‏نمود ایشان بود که این جرات را به خود می‏داد و در پایان سروده‏های کوبنده و حماسی خود می‏نوشت: "غلامرضا رحمدل شرفشادهی".
در پایان به دو خاطره از ایشان اشاره می‏کنم.
در زمان دفاع مقدس دی 1365 در پادگان حمیدیه اهواز نیروهای لشگر قدس گیلان آماده رفتن به عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه بودند. شب عملیات مداح گردان حمزه برادر کشاورز با شور و هیجان یکی از اشعار حماسی دکتر رحمدل را خواندند با این مضمون:
بجنگید بجنگید جوانان دلاور
بکوبید بکوبید سر بعثی کافر
این شعر چنان تاثیرگذار بود که هیجان وصف‏ناپذیری در رزمندگان گردان حمزه ایجاد کرد و نیروها با همان حال معنوی و حماسی وارد عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه و جزیره "بوارین عراق" شدند.
کسی می‏تواند چنین شعر حماسی بسراید که در آن فضای معنوی حضور داشته باشد.
و خاطره دوم فکر می‏کنم برمی‏گردد به سال 1383 و اولین همایش اهل قلم بسیج در تهران که به همراه روان‏شاد رحمدل از سوی روابط عمومی سپاه گیلان جناب سرهنگ یوسف نبی‏زاده و جناب فرامرز محمدی پور و تعدادی از نویسندگان و شاعران بسیجی حضور داشتیم. جوان شاعری که شعرش عنوان مقام برتر را در آن همایش کسب کرده بود به قرائت شعر خود پرداخت که با کمال تعجب دیدیم که شعر استاد رحمدل قرائت می‏شود. ما سه نفر فهمیدیم که سرقت ادبی رخ داده و دکتر رحمدل نیز می‏خندید و می‏گفت: "ما زنده‏ایم، شعرمان به سرقت می‏رود". البته اجازه نداد که اعتراضی صورت گیرد و نظرش این بود که برای فرد مذکور آبروداری شود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. در آن همایش، جناب آقای مرتضی سرهنگی از نویسندگان ادبیات پایداری از دکتر رحمدل به نیکی یاد کردند که باعث افتخار گیلانی‏ها بود.
روحش شاد یادش گرامی
*اسماعیل یکتایی لنگرودی


مدیر وبلاگ ::: چهارشنبه 89/2/8::: ساعت 1:11 صبح
 

شلمچه

شلمچه سینه ات وا می شد ای کاش
غـم و دردم هـویـدا می شـد ای کـاش
نمـــی دانــــــم درون خـــود چــه داری
ولیکــن روزی افشــا می شد ای کـاش
بنـــازم خـــــاک در هــم گشتــه ات را
غمت از سینه پیدا می شد ای کــاش
دلــــــم تنگ هــــــوای خــــاک دشـتت
گــره از عقده ام وا می شد ای کــاش
تــــو گشتــــی نقطــــه اوج رفیقـــــان
مکانی قسمت ما می شد ای کــاش
شدی کـــرب و بلـــای خـــاک ایـــــران
ره کـــرب و بلـــا وا می شد ای کــاش
شب طوفـــانی ات در ذهــن مــا مـاند
و آن شب همچو یلدا می شد ای کاش
نمــی دانــم چـــــرا آرامـی ای خــــاک
دوبــاره شور بر پـا می شد ای خــــاک
شلمچـــه شـــرم کـــــن روز قیـــــامت
همین جا سینه ات وا می شد ای کاش
چـو فــــــردا سینه خــــاکت گشــــایند
مگـو این قصه حاشـا می شد ای کـاش

اسماعیل یکتایی


مدیر وبلاگ ::: یکشنبه 89/1/29::: ساعت 1:24 عصر
 

پیام نوروزى مقام معظم رهبری

 



بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

«یا مقلّب القلوب و الأبصار. یا مدبّر اللّیل و النّهار»؛ اى دگرگون‌کننده‌ى دلها و دیدها! اى سامان‌دهنده‌ى به روز و شب! «یا محوّل الحول و الأحوال»؛ اى گرداننده‌ى سالها و دلها و حالها! «حوّل حالنا الى احسن الحال»؛ حالِ ما را به بهترین حالها تبدیل فرما .

تبریک عرض می‌کنم عید سعید نوروز و آغاز سال نو را - که آغاز بهار و سرزندگى طبیعت است - به همه‌ى هم‌میهنان عزیز که در سراسر کشور پهناور عزیز ما زندگى میکنند، و همچنین به همه‌ى ایرانیانى که در هر نقطه‌اى از جهان هستند و چشم امید و انتظار به کشور عزیزشان دوخته‌اند؛ بخصوص به جوانان و مردان و زنانِ ازجان‌گذشته‌اى که براى هدفهاى عالى انقلاب و کشور فداکارى‌هاى بزرگى را انجام دادند؛ از جانِ خودشان مایه گذاشتند و جوانان خود را تقدیم انقلاب و سربلندى کشور کردند؛ به خانواده‌هاى عزیز شهیدان، به جانبازان و خانواده‌هاى فداکار آنها و به همه‌ى ایثارگران و کسانى که براى سربلندى کشور تلاش میکنند و کار انجام میدهند. و درود و سلام میفرستم به روح مطهر امام بزرگوارمان که سلسله‌جنبان این حرکت عظیم مردمى و مایه‌ى پیشرفت و اعتلاى کشور بزرگ اسلامى ایران بوده‌اند.

عید نوروز، آغاز رویش است. این رویش همچنان که در طبیعت محسوس است، میتواند در دلهاى ما و جانهاى ما و حرکت رو به پیشرفت ما نیز خود را مجسم و نمایان کند. نگاهى بیندازیم به سال 88 که اکنون به پایان آن رسیده‌ایم. اگر بنا باشد سال 88 در یک جمله تعریف شود، به نظر من عبارت است از: سال ملت ایران، سال عظمت و پیروزى این ملت بزرگ، سال حضور تاریخى و اثرگذار این ملت در عرصه‌هائى که به سرنوشت انقلاب بزرگمان و به سرنوشت کشورمان بستگى داشت و منتهى میشد.

در آغاز سال 88 مردم با حضور بى‌سابقه‌ى خود انتخاباتى را ساماندهى کردند که در تاریخ انقلاب ما - و البته در تاریخ طولانى کشور ما - سابقه نداشت و یک نقطه‌ى برجسته و اوج به حساب مى‌آمد. در طول ماه‌هاى بعد از انتخابات هم مردم در امتحانى بزرگ، در حرکتى عظیم و سرنوشت‌ساز، حضور خود، اراده‌ى خود، ایستادگى خود، عزم ملى خود و بصیرت خود را نشان دادند.

تفسیر کوتاهى که از حوادث بعد از انتخابات در طول چند ماه می‌شود ارائه کرد، عبارت از این است که دشمنان کشور و دشمنان نظام جمهورى اسلامى بعد از گذشت سى سال، همه‌ى تلاش خود و توان خود و نیروهاى خود را متمرکز کرده‌اند براى اینکه بتوانند این انقلاب را از درون شکست بدهند. ملت در مقابل این توطئه‌ى بزرگ، این حرکت خصمانه، با آگاهى و بصیرت و عزم و ایستادگىِ بى‌نظیرى توانست دشمن را به شکست بکشاند. تجربه‌اى که در این هشت ماه بعد از انتخابات تا بیست و دوم بهمن بر این ملت و بر این کشور گذشت، تجربه‌اى پر از درس، پر از عبرت و حقیقتاً مایه‌ى سربلندى ملت ایران است.

در سال 88 ملت خوش درخشید؛ مسئولین هم تلاشهاى ارزنده و بزرگى را انجام دادند. این تلاشها در حد خود، تلاشهاى باارزشى است؛ موجب تقدیر است. بر همه‌ى ناظران منصف فرض است که از این تلاشها، از این زحمات و کار و کوششى که براى عمران و آبادانى و پیشرفت کشور در عرصه‌هاى مختلف انجام گرفت، قدردانى کنند. در عرصه‌ى علمى، در عرصه‌ى صنعتى، در فعالیتهاى اجتماعى، در سیاست خارجى، در بخشهاى مختلف، مسئولین کشور کارهاى بزرگى را انجام داده‌اند. خداوند به همه‌ى آنها اجر عنایت کند و توفیق پیشرفت مرحمت بفرماید.

آنچه که از ملاحظه‌ى وضعیت موجود کشور و ظرفیتهاى عظیمى که در دل این کشور و ملت بزرگ نهفته است، می‌شود به دست آورد، این است که آنچه ما انجام داده‌ایم، آنچه مسئولین و مردم انجام داده‌اند، در مقابل آنچه که ظرفیت عظیم این کشور براى پیشرفت و رسیدن به عدالت است، کار بزرگى نیست. باید تلاشها را بیش از آنچه که در گذشته انجام داده‌ایم، همه انجام بدهند و خود را موظف بدانند.

در این دعائى که در آغاز هر سال، در هنگام تحویل، همه میخوانیم، این فِقره جالب توجه است که میفرماید: «حوّل حالنا الى احسن الحال». نمیفرماید ما را به روز نیکى، حال نیکى برسان؛ به پروردگار عرض میکند ما را به بهترین حالها، به بهترین روزها، به بهترین وضعیتها برسان. همت والاى انسان مسلمان همین است که در همه‌ى عرصه‌ها به بهترین‌ها دست پیدا کند.

امسال براى اینکه ما بتوانیم آنچه را که در این دعاى شریف به ما تعلیم داده شده است و وظیفه‌ى ماست، انجام بدهیم، براى اینکه بتوانیم بر طبق اقتضائات کشور و ظرفیتهاى کشور حرکت کنیم، احتیاج داریم به اینکه همت خودمان را چند برابر کنیم؛ کار را متراکم‌تر و پرتلاش‌تر کنیم. من امسال را به عنوان سال «همت مضاعف و کار مضاعف» نامگذارى میکنم. به امید اینکه در بخشهاى مختلف، بخشهاى اقتصادى، بخشهاى فرهنگى، بخشهاى سیاسى، بخشهاى عمرانى، بخشهاى اجتماعى، در همه‌ى عرصه‌ها، مسئولین کشور به همراه مردم عزیزمان بتوانند با گامهاى بلندتر، با همت بلندتر، با کار بیشتر و متراکم‌تر، راه‌هاى نرفته‌اى را بپیمایند و به هدفهاى بزرگ خود ان‌شاءاللَّه نزدیکتر شوند. ما به این همت مضاعف نیازمندیم. کشور به این کار مضاعف نیازمند است.

باید به خداى متعال توکل کنیم؛ از خداى متعال استمداد کنیم و بدانیم که زمینه براى کار، زیاد است. دشمنان، دشمن علم و ایمان جامعه‌ى ما هستند. علم و ایمان را به صورت مضاعف در میان خودمان باید تقویت کنیم. ان‌شاءاللَّه راه‌ها هموار خواهد شد؛ موانع، کوچک خواهد شد و کمک الهى و نصرت الهى، ملت ما و کشور ما و مسئولین ما را همراه و زیر سایه‌ى خود خواهد داشت.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌


مدیر وبلاگ ::: دوشنبه 89/1/23::: ساعت 8:30 صبح
 

آقا

سال همت مضاعف و کار مضاعف

سال همت مضاعف و کار مضاعف

 


مدیر وبلاگ ::: یکشنبه 89/1/22::: ساعت 9:11 صبح
 
«نامه خاکی به دوست افلاکی»/اسماعیل یکتایی لنگروی

تقدیم به یاران سفر کرده در دیار عاشقی و شهیدی که قهرمان ماند «حسین املاکی»
اشک سرداری که با سوزو گداز سینه های آسمان را کرد باز
یاد املاکی که او پرواز کرد سیرت خوش سیرتان هم ناز کرد
می خواهم بر کتیبه ی زخم از “جبهه جنگ ” بگویم که “پرستوهای مهاجر” به آسمان پرکشیدند . مهاجر بدان معنا که هجرت کردند !برای اینجا نبودند ! و بازمهاجر: هجر! آری جز هجرشان ،غم دوریشان چیزی برایم نماند. می خواهم از دستان قدرمندی که چون سدی آهنین در مقابل تجاوز دشمن ایستادگی نمود و با گام هایی استوار، جسد دشمن جنایتکار را در زیر شن زارهای چزابه مدفون ساخت سخن بگویم.
میخواهم از زمانی بنگارم که یادش بخیر در جبهه ها برابری موج می زد و صداقت حرف اول عشق ،آنگونه که بین زمین و آسمان الفتی بود تا ستارگان زمینی را به سوی خود بخواند و ستاره های آسمان که بر عروج ستاره های زمینی غبطه می خوردند. روزی که صفا و صمیمیت در وسعت نگاه مردان بی ادعا به تصویر کشیده می شد و خستگی از آنان به ستوه آمده بود.
و«حسین املاکی» یکی از این ستارگانی بود که خوش درخشید.
راستی که بدیهی ترین اصل خلقت، این است که جسم می پوسد و آنچه می ماند نام است یاد و اثر،و امروز روزی است که اثر لؤلؤی درخشان آسمان در زمین می درخشد.
اگر از سر انصاف نظاره ای بر تاریخ کشور ما کنیم خواهیم دید که مردان دیروز اجازه ندادند حتی وجبی از خاک کشورمان به دست نامردان بیافتد و گفتند : امروز عصر خمینی است نه از آن پادشاهان قاجار و پهلوی که هرکس هر آنچه که توانست از خاک و فرهنگ و ملیت کشور کرم کرد!
و امروز نیز وارثان مردان این قوم سفارش پیرمراد خود را آویزه گوش خود قرار دادند و بر دل نشانده اند که اجاازه ندهند این افتخار مورد تاخت و تاز و سهم خواهی عده ایی گردد و نخواهند گذاشت «این نظام به دست نااهلان و نامردمان بیافتد.»
اکنون که با قلم انس گرفته ام دلتنگ پرواز کبوتران حرم عشق ام، همان حرم سترعفاف ملکوت که فرشتگان در آن باده مستانه زدند آنجا که« راه »است بیراهگی نیست آنجاکه نوراست و ظلمت نیست .
منتظرم تا در آدینه عاشقی ، کام عطشناک زندگی در تمنای زلال دیدار یار، چشم به راه آمدن موعود باشد.
اینک در کوچه های انتظار ره می پیمایم شاید آینه اشکم نیم نگاهی از رخ مهتابی اش را حسرت به دل نماند.
و من چه دلتنگ یاران سفرکرده ام .بدن های بی سر که در خاک « بوارین » سرگذاشتند و آنگاه که مظلومیت فریاد حلبچه آزارشان می داد و ویلاهای راحت طلبی را زیر پا له کردند.
عاشقانی که بساط آخرت را در کوله پشتی خود چیدند تا از دوری راه و کمی توشه افسوس نداشته باشند.
به قهرمان «بانی بنوک » می اندیشم که قرار گاه های وصل، بی قراراو شدند.
به موقعیت «یاحسین ماووت» می اندیشم که نیروهایش به فکر موقعیت! نبودند .به سنگر و خط الرأس جغرافیایی که نگاه به نگاه دشمن در زیر بارانی از گلوله به زندگی مفهوم می داد تا مرگ را که حیاط دیگر است به تمسخر بگیرد.آنها به مرحله فنا رسیدند .آخرین مرحله سیرسلوک که من فقط نامش رامی دانم رضا ،قنا، توسل… شاید وسط راه ما را اخراج کردند آنها به مرحله آخر یعنی «فنا » رسیدند فنا در ذات حق! به جایی که اسمش شندیم و حلاوتش نچشیدیم!
شهیدان / استغاثه!
به دوستان شهیدم که در شلمچه در بی نشانی دنیا مأوی گزیدند وخریدار بلا شدند .بلایی شیرین! تا آخرتشان تضمین شود و من در این بازار وانفسا دنبال نام و نشان هستم و بعضی به دور خود می پیچند نه از درد که از بی دردی و دنیا مست شان کرده واکنون پس از سالها از آن دوران که گرد پیری برمن نشسته است گوشه عزلت گزیده ام و وذلت بعضی از رانده شدگان آزارم می دهد. به شبهای جمعه و قطرات اشکی که مهمان صورت مان می شد و این موهبتی الهی بود .همانگونه که سید الساجدین (ع) فرمودند : «محبوبترین قطرات نزد حضرت حق ، دو قطره است اول قطره خونی که در راه خدا ریخته شود و دوم قطرات اشکی که در نیمه های شب با راز و نیاز عاشقان از چشمان جاری می شود.» و خوش به سعادتتان شما هر دو را داشتید!
بشر آمیخته ایی از تمایلات گوناگون و به ودیعه نهاده شده است اما نمی دانم چرا امروزه بازار ورع و تقوا کساد بشر آمیخته ای از تمایلات گوناگون و به ودیعه نهاده شده است اما نمی دانم چرا امروزه بازار ورع و تقوا کساداست وبعضی دنبال چه می گردند! وسهم از چه و که می خواهند!؟ و دیروز قوم خود را فراموش کرده در پیچ و تاب زندگی پرستوان پر و بال داده را می تابانند!
به هوش باشیم نکند شرمندگی برای مان بماند و دردانشگاه عشق مردود شویم!
شهیدان / استغاثه!
دوستان شهیدم امروز هوا غبار آلود است ! مه گرفته است! دشمن صورت کریه خود رانشان نمی دهد وای! اگر رهبری نبود ! استغاثه!
و اکنون که به مهمانی دلم آمده ام دلتنگ روزهای با شما بودن هستم ! کاش با شما بودم. با شما بودن در «مجنون و قلاویزان » دلگیر نیست.
آوازهای« شاخ شمیران و غروب کرخه» زیباست . آنجا که در ساحل «اروند» آدمی مبهوت آسمان پرستاره است و کارون موج در موج لبریز از گلایه!!
گلایه از چه؟ تعجب نکن! این بار گلایه از خود مان است . اینکه دیروزمان را به فراموشی سپرده ایم و به جایی رسیده ایم که ندای هل من معین مقتدای مان تکان مان می دهد که «این تذهبون» و باز امیدواریم که فرمود: «این طور نیست که شما خیال کنید حالا چهارنفر آدمی کا از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است که نیروی این گردونه عظیم تمام شده است. نه آقا بعضیها در بین راه قوّه شان تمام می شود. بله ضعیفترها وسط راه آذوقه شان تمام می شود.»
شهیدان / استغاثه!
دلم عجیب دلتنگ با شما بودن است یاد حماسه های لشکر قدس گیلان در شلمچه و عبور از سه راه شهادت ، یادمردان «سورن» و «دوعیجی» .
یادش بخیر رمل های داغ جنوب و سنگلاخ های سرد قله های غرب که آرزوی لحظه ای از یاد حضرت دوست غافل شدن را به دل شیطان گذاشته بود .یاد تکبیر عشق، وضوی خون،نمازمعرفت و اشک شوق و سرود وصل خدایی تان بی تابم می کند!
املاکی عزیز تواز رجال صادقی بودی که غالی ترین در عشق شدی و امروز ندای «این عمّار» می شنوم !
شهیدان / استغاثه!
و شاید امروزدنبال عبدالله بن عباس است ،محمدبن ابی بکر است، ماک اشتر است ، میثم تمار است همانهایی که از آنها به عنوان رویشهای دوران غربت اسلام نام می برد. و شهیدان استغاثه که رویش باشم نه ریزش! سربلندی دیروز مغرورم نکند که تکبر مکن بر ره راستی که دستت گرفتند برخاستی!
« من کان الله کان الله له» پس قلم و قدم را به خاطر رضای او بر می دارم تا شرح صدر افکارتان را بپردازم که « ان مع العسریسرا» و مباد اینکه در «یوم تبلی السرائر» ندای « یا لیتنی کنت تراباً» سر دهم.
راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هرکسی در هر زمان بدین صدا لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست!
و تجدید عهدی دیگر! با تو و همه یاران شهیدم پیمان می بندم که لحظه ای از تفکر بسیجی ماندن غافل نشوم «سقیفه» را بشناسم« بصیرت » داشته باشم و ولایت مداری را اصل قراردهم.
شهیدان / استغاثه!

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر یادگاری که در این گنبد دوّار بماند

آزاده و جانباز?? ?/?
اسماعیل یکتایی لنگروی


مدیر وبلاگ ::: پنج شنبه 89/1/12::: ساعت 5:40 عصر
 

برگزاری یادمان سردارسرتیپ پاسدارشهید حسین املاکی درلنگرود 

لنگرود نیوز: مراسم عصری باشعروخاطره به مناسبت گرامیداشت یادوخاطره سردارهمیشه قهرمان گیلان سرتیپ پاسدارشهیدحسین املاکی قائم مقام فرماندهی لشکرقدس گیلان درمجتمع فرهنگی هنری شهیدبهشتی اداره فرهنگ وارشاداسلامی لنگرودبرگزارشد.

دراین مراسم که بااجرای شاعرگیلانی استادفرامرزمحمدی پور همراه بود ضمن پرده برداری ازسالن اجتماعات این مجتمع بنام شهیداملاکی مراسم خاطره گویی توسط حاج بهروزجلایی یکی ازفرماندهان جانبازهشت سال دفاع مقدس اجرا شد .
درادامه تعدادی ازشاعران گیلانی که درفراخوان شعرشرکت کرده بودندازجمله آقایان محمودتابنده ،امیرنقدی وخانم ها مناعابدینی ورقیه آزادنیا جدیدترین سروده های خودرا تقدیم به شهید بزرگوارحسین املاکی قرائت نمودند.
اجرای سرود”خاطرات یک حکایت”ازسوی گروه سرود جامعه القرآن شهرستان ازسروده های اسماعیل یکتایی لنگرودی همراه باکلیپ ودکلمه ازدیگربرنامه های این مراسم بود.


مدیر وبلاگ ::: یکشنبه 89/1/8::: ساعت 1:27 عصر
 

گردهمایی بزرگ رزمندگان 8سال دفاع مقدس به مناسبت بزرگداشت سردارسرتیپ پاسدارشهیدحسین املاکی درلنگرود  


لنگرود- به مناسبت بزرگداشت سردارسرتیپ پاسدارشهیدحسین املاکی قائم مقام لشکرقدس گیلان گردهمایی بزرگ رزمندگان 8سال دفاع مقدس درمسجدشهداء امینی شهرستان لنگرودصبح امروزجمعه برگزارگردید.
دراین مراسم سردارسیدضیاءالدین حزنی فرمانده قرارگاه سازندگی قرب کشوروسرهنگ پاسدارابراهیم حق بین فرمانده تیپ

یکم محرم ازهمرزمان شهیداملاکی بابیانی چندازخاطرات باآن شهیدبزرگواردرعملیات های مختلف خصوصا عملیات والفجر10که منجربه شهادت شهیداملاکی شدیادوخاطره آن شهیدقهرمان راگرامی داشتند.
این گزارش می افزاید:سردارسرتیپ پاسدارشهیدحسین املاکی قائم مقام فرماندهی لشکرقدس گیلان درعملیات والفجر10درمنطقه عملیاتی

بانی بنوک حلبچه درتاریخ 9/1/67درحالیکه درمعرض شدیدبمباران شیمیایی دشمن بعثی عراق قرارگرفته بودبااهدای ماسک خودبه یک بسیجی که به دلیل شیمیایی دروضعیت سختی قرارداشت خودنیزبه شهادت رسیدورهبرمعظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای درسفرپربرکت خودبه گیلان دراردیبهشت سال 1380ضمن توصیف این حرکت بزرگ ایثارگری

شهیداملاکی ازاوبه عنوان یک قهرمان یادکرد.


مدیر وبلاگ ::: یکشنبه 89/1/8::: ساعت 1:25 عصر
 
نوروز و ایام عید که می‌شد،‌ در شرایط عادی جبهه و جنگ تا پنج روز از صبحگاه خبری نبود، عیدی بچه‌ها سکه‌های یک تا 50 ریالی و اسکناس‌های 100 تا 1000 ریالی متبرک به دست حضرت امام رضوان الله تعالی علیه بود؛ همچنین پولهایی که یادگاری نوشته شده بود از سوی خود بچه‌ها یا فرماندهان بود.
 
هفت سین آسمانی

غذاهای این ایام بهترین غذاها و پذیرایی با میوه و شیرینی در همه جا دایر بود، در کنار همه این نعمتها، مراسم جشن و سرور بود؛ تئاترها و و نمایشنامه‌های نشاط آور که به وسیله خود بچه‌ها تهیه و اجرا می‌شد و نمایش فیلمهای سینمایی که زحمت تدارک آنها را بچه‌های واحد تبلیغات می‌کشیدند. در این ایام بچه‌ها راه می‌افتادند برای عرض تبریک؛ از محل فرماندهان شروع می‌کردند و بعد به سنگرهای مجاور می‌رفتند؛ در حالی که همه‌باهم می‌گفتند: برادرا برادرا عیاد شما مبارک. اهل سنگر هم جوابی می‌دادند؛ یا چیزی به شوخی می‌گفتند و از میهمانان دعوت می‌کردند که به داخل سنگر آنها بروند تا پذیرایی بشوند . سنت «هفت سین» چیدن عید را بعضیها حفظ کرده بودند؛ منتها با همان رنگ و صبغه جنگی آن.
مثل هفت سین گردان تخریب لشگر27 که عبارت بود از:
 ?ــ مین «سوسکی»،‌ ?ـ مین «سبدی» ?ـ سیم تله، 4ـ سیم چین، 5ـ‌ سیم خاردار،?ـ سرنیزه ، 7ـ سی، چهار(c4) که نوعی خرج و مواد منفجره غیر حساس بود. یا در مواردی سوزن اسلحه، سیمینوف،‌ سمبه و سنگر را هم به عنوان مواردی از هفت سین ذکر کرده‌اند که در جای دیگر معمول بوده است.

مدیر وبلاگ ::: شنبه 88/12/22::: ساعت 11:54 صبح
 

خاصرات حاج اسماعیل یکتایی جانباز و آزاده 8 سال دفاع مقدس به قلم خود آن بزرگوار:

خاطرات من از دوران اسارت

 

 


  • اسماعیل یکتایی لنگرودی آزاده و جانباز دفاع مقدس
    دوستی خاله خرسه
    زمانی که اسیر شده بودم مجروحیت و پای قطع شده ام توسط مین بسیار مرا آزار می داد و درد تشنگی نیز بر من غلبه می نمود گوشه ای افتاده بودم . نگهبان عراقی بالای سرم آمده و در حالی که یک دستش بیسکویت و دست دیگرش سیگار بود به من سیگار را تعارف می نمود. اما من با توجه به اینکه سیگاری نبودم و از طرفی از درد به خودم می پیچیدم تعارفش را رد نمودم اما او به زور قنداقه ی تفنگ به من سیگار را تعارف می کرد و من امتناع می نمودم و قادر نبودم که سیگار بکشم و او هم به زور خود ادامه می داد!
    من در آن لحظه یاد دوستی خاله خرسه افتاده بودم !
    عاقبت خنده
    نگهبانی داشتیم به نام « لفته » که گویا چوپان بود که او را وارد اردوگاه کرده بودند او اصلا سواد هم نداشت و بخاطر بی سوادیش او را مسئول بند 2 کرده بودند . روزی در حین قدم زدن داخل اردوگاه یکی از بچه ها با دیدن وی بناگاه خندید . نگهبان او را صدا زد و چون می دانست که بچه ها از وضعیت او آشنایی داشته ! و با منظور می خندیدند! لذا آن فرد آزاده را به جرم خندیدن پنجاه سیلی به گوشش نواخت و وقتی گفتند برگرد برو او مجددا خندید. این حرکت او باعث خنده همه بچه های اردوگاه شد در حالیکه تا لحظه ای پیش همگی بخاطر کتک خوردن هموطن و همرزمشان ناراحت و پکر بودند.
    نتیجه این کار سبب شده بود که هم نگهبانان بعثی سوختند و هم ما نوعی درس مقاومت و شهامت گرفتیم تا با این گونه کتکها خم به ابرو نیاوریم .
    هدیه صدام
    17 الی 30 ژوئیه سالگرد کودتای بعث عراق است نه انقلاب ! که در این ایام برنامه های عراق تکمیل و پر از جشن پایکوبی می باشد و خیابانهای شهر عراق هم آنطور که از تلویزیون مشخص بود با برنامه های جشن شلوغ شده بود.
    عصر یکی از همین روزها موقعی که همگی در حیاط مشغول قدم زدن بودیم نگهبانها صوت آمار را زدند! صوت به موقع به صدا درآمده و فهمیدیم که مسئله ای هست .
    پنج نفر پنج نفر سر آمار نشستیم . سرگرد بعثی عراقی فرمانده اردوگاه همراه با دیگر درجه داران وارد اردوگاه شده و مترجم را صدا زد و شروع کرد به صحبت کردن !


    ایام با شکوه خودشان را که ربطی به ما نداشت به ما تبریک گفتند! و همچون قبل از نصایح خود سخن گفته و ما را همچون مهمان خطاب نمودند!
    در میان صحبتهای خود چندین مرتبه تکرار کرد که به همین مناسبت یک قالب یخ به هر آسایشگاه 130 نفره هدیه گردید و این مطلب را چندین مرتبه با منت تمام تکرار نمود و اعلام کرد این هدیه با سفارش اکید رییس جمهور مبنی بر رسیدگی به شما اسرا انجام گرفته ! و آنقدر از این هدیه صحبت کرد که بچه ها در آن هوای گرم عرق از سر و صورتشان می بارید و وقتی که صحبتش به پایان رسید با صوت آزادباش برای درست کردن آب یخ همگی به طرف یخ رفتند اما متاسفانه یخ آب شده بود!
    گویا یخ بیچاره هم از صحبتهایشان خجالت کشیده بود و بدین ترتیب سفارش اکید رییس جمهور بعث عراق صدام حسین آب شد و بر زمین ریخت !
    مقاومت آزاده نگهبان بعثی را به زمین می زد!
    « ادنان » نگهبانی بود کاملا به زبان فارسی مسلط گشته بود تا جایی که اکثر ضرب المثلهای فارسی را هم بلد بود. در اردوگاه تکریت 11 هنگام گرفتن آمار داخل آسایشگاه بودیم که ادنان رو کرد به بچه ها و گفت : امروز می خواهم شما را بزنم اما انتخاب با خود شماست برای کتک هر کدام مایلند کابل بخورند بگویند و هر کدام هم با سیلی خوردن موافقند نیز همینطور! و برای هر کدام نیز یک ضربه تعیین گردیده بود. می گفت : ما انتخاب را به عهده ی شما گذاشته ایم ! و آنچه به نفع شماست خود انتخاب کنید! بعد نگویید که در کشور عراق آزادی در انتخاب نبوده است !
    در واقع انتخاب کابل یا سیلی به عهده ی ما بود و بحق که آزادی در انتخاب قابل تحسین بود!
    در نتیجه ادنان قبل از اینکه طرف مقابل را بزند سئوال کرد کابل یا سیلی ! و طرف مقابل هم به رای خود انتخاب می نمود! باید گفت که سیلی نسبت به کابل کمی بهتر بود یعنی با خوردن سیلی آدم یکباره راحت می شد البته اگر دهان خون نمی آمد. اما کابل سوزش داشت و با درازایی که داشت معلوم نبود از کجا تا کجای کمر و بدن خواهد نشست و چه سوزشی خواهد داشت . در این صورت بود که غالبا اکثر بچه ها سیلی را انتخاب می نمودند.
    نوبت رسید به محمدعلی گنبدی از برادران خوب و پاسدار او خوردن کابل را ترجیح داده بود. ادنان نگهبان عراقی نیز متعجب شده بود لذا از وی سوال کرد که چرا کابل را انتخاب کرده ای محمدعلی در جواب ادنان بسیار قاطعانه و متین گفت : من متاهل و دارای دو فرزند هستم غیرتم به من اجازه نمی دهد که تو به من سیلی بزنی . بخاطر همین هم کابل را به سیلی خوردن ترجیح می دهم .
    ادنان در جواب گفت : ولی کابل را دو بار می زنم . محمدعلی پاسخ داد : اشکالی ندارد و باز هم کابل .....
    ادنان گفت : 3 تا! محمدعلی در جوابش گفت : کابل ! ادنان بیشتر می کرد و او در جواب پاسخ می داد و می گفت کابل ! در این میان همگی متعجب به گفتگوی آن دو بودیم که محمدعلی علاوه بر اینکه متاهل بود متعهد نیز بود!
    ادنان عصبانی شده غرشی زد و ددمنشانه با کابل بر بدنش می کوفت و این بار ضربات مهلکانه اش را با شدت بیشتر بر بدنش فرود می آورد تا جائیکه از لگد کردن نیز کوتاهی نمی کرد. در واقع اینجا مقاومت محمدعلی بود که او را به زمین می زد زیرا محمدعلی معتقد بود که غیرتم به من اجازه نمی دهد که یک نگهبان بعثی عراقی از روبرو به من سیلی بزند بگذار از پشت همچون نامرد کابل را با تمام دردش بر بدنم فرود آورد که در اینجا نامردی از پشت بر من خنجر زده است !
    یکی از نگهبانان بعثی به نام « ادنان » به زبان فارسی مسلط بود . یکروز در اردوگاه تکریت 11 رو کرد به بچه ها و گفت : می خواهم شما را بزنم اما انتخاب با خود شماست . برای کتک هر کدام که مایلند کابل بخورند بگویند و هر کدام هم با سیلی خوردن موافقند نیز اعلام کنند. ما انتخاب نوع کتک خوردن را به عهده خود شما گذاشته ایم و آنچه به نفع شماست خود انتخاب کنید بعد نگویید که در کشور عراق آزادی در انتخاب نبود!
    در سالگرد کودتای بعث عراق و نه انقلاب عراق ! سرگرد بعثی عراقی وارد اردوگاه شد و مترجم را صدا زد و شروع کرد به صحبت کردن . او اعلام کرد به مناسبت سالگرد انقلاب عراق با سفارش اکید رئیس جمهور مبنی بر رسیدگی به شما اسرا یک قالب یخ به هر آسایشگاه 130 نفره هدیه گردید! او آنقدر به سخنرانی خود ادامه داد که سفارش اکید رئیس جمهور عراق صدام آب شد و بر زمین ریخت !

  •   

     


    مدیر وبلاگ ::: شنبه 88/11/24::: ساعت 12:21 عصر
     

    بسم رب الشداء و الصدیقین

    گوشه ای از زندگی نامه شهید رضا فروتن

    نام :رضا

    خانوادگی:فروتن

    محل تولد:تهران تاریخ 12/1/48

    تاریخ شهادت:دهم سهریور1365

    محل شهادت:حاج عمران – عملیات کربلای 2

    شهید رضا فروتن در تاریخ 12/1/1348 در شهر تهران دیده به جهان گشود . تحصیلات دوره ابتدایی را در همانجا با اخذ نمرات عالی به پایان رسانید . این دوره از زندگی شهید با راهپیماییهای مردم علیه شاه ملعون و نیز پیروزی انقلاب اسلامی مصادف بود. با اینکه سن کمی داشت ولی به خوبی قدرت تشخیص حق از باطل را داشت . به گونه ای که قبل از پیروزی انقلاب همراه با دیگر انقلابیون شبها به پشت بام می رفت و شعار ا...اکبر سر می داد . شهید علاقه ی زیادی به اسلام و اعمال مذهبی داشت .

    با اینکه به سن بلوغ نرسیده بود ولی نمازش را مرتب و به موقع می خواند.

    از کلاس سوم ابتدائی به بعد هرگز نمازش را ترک نشد . هنگام خواندن نماز حالت خضوع و خشوع عجیبی داشت . از سال 1360 به بعد نیز روزه اش را کامل می گرفت . بعد از انقلاب اسلامی در سال 1385 به همراه خانواده اش به لنگرود آمد . تحصیل دوران راهنمایی را در این شهرسپری نمود. سال اول نظری را نیز با موفقیت به پایان رساند . با اینکه سنش به حد قانونی نرسیده بود در خردادماه 1362 جهت آموزش اعمال رزمی اعزام شد. سال دوم و سوم دبیرستان را به صورت رزمنده در جریان جبهها های جنگ با موفقیت به پایان رساند نکته قابل توجه اینکه شهید همانند دیگر دانش آموزانی که در شهر و به طور معمول در کلاسها درس می خواندند با اینکه اکثر اوقات در جبهه حق علیه باطل بود در سن 17 سالگی مدرک قبولی سال سوم دبیرستان را دریافت نمود . بنا داشت در امتحانات نهایی سال چهارم در شهریور 1365 شرکت نماید که چند روز قبل از شروع امتحانات به تاریخ 10/6/1365 به فیض عظیم شهادت نائل آمد.

    خاطرهاز زبان یکی از دبیران دوران تحصیل شهید:در جلسه ی امتحان حضور داشتم با خود گفتم چون رضا رزمنده است و تقریبا اکثر مواقع در جبهه به سر برده و زحمات فرائانی برای حفظ این مرز و بوم کشیده ،از طرفی در جلسات درس اکثرا حضور نداشته کمکی به او بکنم . لذایکی از دانش آموزان زرنگ کلاس  را کنار صندلی رضا نشاندم و به او توصیه کردم که ورقه اش را طوری نگاه دارد که رضا از آن استفاده نماید ، اما رضا کوچکترین نگاهی به ورقه او نینداخت . چندین بار به رضا گفتم که از او کمک بگیر اما گوش به حرفم نداد و نهایت بعد از اینکه آن دانش آموز از جایش بلند شد ،ورقه اش را به رضا دادم و گفتم بنویس. من تا ده دقیقه دیگر نزد تو می آیم و تو ورقه ی خودت را همراه این ورقه به من بده . نزدیک یک ربع گذشت . وقتی به سالن امتحان رفتم رضا را در جایش مشاهده نکردم . به ورقه رضا نگاه کردم متعجب شدم . ورقه ی رضا حاوی پاسخهایی بود که خود او به آنها داده بود و جواب باقی سوالاتی که پاسخ آنها را نمی دانست همچنان خالی گذاشته بود.ورقه ی او همانطوری بود که قبل از گرفتن ورقه ی همکلاسی اش بود. به سرعت و با عصبانیت خودم را فورا به رضا که در حیاط مدرسه ایستاده بود رساندم . به او گفتم :این چه کاری بود کردی ؟چرا از آن ورقه استفاده نکردی تا قبول شوی ؟رضا در پاسخ با متانت و وقار همیشگی اش سرش را پایین انداخت و گفت: من نمی توانم این کار را بکنم دوست دارم از اندوخته های خودم استفاده کنم .ان شاءا... این کار را بعد از جنگ خواهم کردو تحصیل علم را به نحو احسنت ادامه خواهم داد. با خود گفتم:خدایا من در چه فکری هستم واو به چه می اندیشد . من به  خیال خام خودم می خواستم به او و امثال او کمک کنم در حالیکه آنها به تحصیل علم واقعی فکر می کنند .

    وصیّتنامه : با سلام بر کربلا و کربلائیان مظلوم. چند کلامی است که خدمتتان عرض می کنم. لحظات آخر است دیگر چیزی به شروع عملیات نمانده است فرشتگان آسمان لحظه شماری می کنند تا به استقبال فرشتگان زمینی بیایند . آری اینجا کربلاست . هم اکنون حسین(ع)نظاره گر اعمال ماست . حسین جان اگر در کربلا نبودیم و نتوانستیم به ندای هل من ناصرت پاسخ مثبت دهیم ولی امام خمینی را تنها نگذاشتیم و حامی او هستیم .

    بار الهام می خواهم بسوی تو بیایم و از تمام قید و بند های دینوی خلاصی گردم . می دانم لیاقتش را ندارم اما به امام زمانت قسم که شهادت را نصیبم کن . خدایا عاجزانه و به عنوان یکی از مخلوقات می خواهم اگر شهادت را نصیبم گردانیدی  بدنم را تکه تکه و ریز ریز گردان تا مقداری از عذابم کمتر شود . خدایا تو را به چهرهی معصوم و شهادت طلب رزمندگان دعای مرا مستجاب فرما.

    روحش شاد .


    مدیر وبلاگ ::: شنبه 88/11/24::: ساعت 12:14 عصر
    <      1   2   3   4   5      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
     
    .:: منوی اصلی ::.
    .:: آمار بازدید ::.
    بازدید امروز : 48
    بازدید دیروز : 7
    بازدید کل : 65466
    .:: تا دیدار محبوب ::.
    .:: درباره خودم ::.
    یادمان شهدای والامقام چالکیاسر شهرستان لنگرود
    مدیر وبلاگ
    این وبلاگ برای آشنایی بیشتر با فرهنگ شهادت و ایثار و آشنایی با سیره ،روش ،زندگی ،زندگینامه و نکات مهمی از زندگی این شهیدان بزرگوار و همرزمان و فرماندهان آنان تهیه شده است.
    .:: لوگوی وبلاگ من ::.
    یادمان شهدای والامقام چالکیاسر شهرستان لنگرود
    .:: لینک دوستان ::.
    .:: لوگوی دوستان::.





    .:: فهرست موضوعی ::.
    .:: آرشیو شده ها ::.
    .:: اشتراک در خبرنامه ::.
     
    .:: طراح قالب::.
    مرکز نشر فرهنگ شهادت
    مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
    مرکز نشر فرهنگ شهادت