ما متصل به نام خدا ايستادهايم چون سرو سرفراز و رها ايستادهايم ما از شرنگ آتش ميثاق سرخوشيم در وادي الست و بلي ايستادهايم دكتر "رحمدل"، مردي كه منهاي القاب، باز هم بزرگ است، بزرگيش را ميتوان در كمال اخلاقي و رفتاري او مشاهده كرد. زماني كه پا به پاي دلير مردان ايران در جبهههاي حق عليه باطل جنگيد، بسيجي بود كه عمر خود را صرف تعالي روحش كرد و عمر پربركتش را به سخره نگرفت و لحظهاي را از دست نداد. به حق او ستودني است. در آثار ادبي كه با تشبيهات زيبا، بديع و بكر خود اشعارش را مزين به مفاهيمي قابل تامل ميكند آنگاه كه ميسرايد: بهار با رويش پنجرهها آغاز ميشود واژههاي باران خاطرات خاك را ورق ميزنند رحمدل در حوزه تحقيق و در حوزه شعر نيز آثار مانايي را از خود بجا گذاشت. اگرچه وي در فروردين ماه و فصل بهار از ميان ما رفت و به خزان نشست اما نگاه آدمي به ابعاد مختلف زندگي رحمدل و آثار ماندگارش به نوعي شكوفايي را به همراه دارد كه اين شكوفايي در آثار و بالندگي آن كاملا محسوس است. آثار دكتر رحمدل در ابعاد مختلف تاريخي، حماسي، ادبي، علمي و پژوهشي گستردگي خاص خود را دارد و امروز نيز وظيفه سازمانها و نهادهاي فرهنگي، حفظ و نشر اين آثار است تا به نسلهاي آتي سپرده شود. صراحت لهجه دكتر رحمدل و شجاعت وي از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي مثال زدني بود. بنده در مقطعي از دانشآموزان شهرستان لنگرود بودم كه رياست اداره آموزش و پرورش اين شهرستان به عهده آن روانشاد بود. در آن سالها كه منافقين با اعلام درگيري مسلحانه، ناجوانمردانه نيروهاي مومن و حزبالهي را ترور ميكردند دكتر رحمدل محكم، بيريا و بيهيچ ملاحظه در مقابل منافقين ميماند. نمونهاي از آن، سخنراني كوبنده وي عليه منافقين در رابطه با ترور شهيد ترابي در شهر كومله و محاكمه قاتلان اين شهيد جوان بود كه مظلومانه توسط منافقين به شهادت رسيد. سخنرانيهاي ايشان در شهرستانهاي شرق گيلان خصوصا لاهيجان و لنگرود به يادماندني است. مثنوي بلند "بيجار كار" با زبان گيلكي و آواي برخاسته روح و جان زن شاليكار و نيز غزل ماناي دكتر رحمدل با نام "اقليم شهود" ، تصويري زيبا از وي به يادگار گذاشته كه رهبر معظم انقلاب در سفر خود در ارديبهشت سال 80 و ديدار با نخبگان استان گيلان با معرفي دكتر رحمدل ابياتي از اين غزل را قرائت نمودند. باز از جبهه حق نعش شهيد آوردند ورقي پاره ز قرآن مجيد آوردند چاوشان حرم از علقمه خوزستان جسم بيدست ابوالفضل رشيد آوردند و اين يكي از ماندگارترين سرودهاي وي است. رحمدل از جمله شاعراني بود كه در درنگ لحظهها، لحظهاي رنگ عوض نكرد! گفتار و كردار او يكي بود. شايد بعضي از شاعران آنچه ميسرايند از خود آنها جداست، اما نفس رحمدل تنديسي از سرودهها و گفتههاي خود او بود. زبان نقد رحمدل نيز زيباست وقتي كه ميسرايد: رفتگران قديمي خاطرات شهيدان را از حافظه ديوارها پاك ميكنند و... اينجا هوا "سكنجبيني" است و گلها يا بنفشهاند و سربه گريبان يا ارغواناند و خاموش در واقع رحمدل به نحوي از زبان مرداني سخن گفت كه امروز مثال وصيت نامه شهيد باكري در آن سه دسته قرار گرفته اند. آنجا كه مقتدرانه ميسرايد و شايد برخي اين صراحت او را نميپذيرفتند و برايشان غيرقابل تحمل بود: پرونده جرم را حماسي نكنيد ميراث شهيد را سياسي نكنيد او در واقع ميخواهد زمينههاي سياسي را از آلودگيها پاك كند. آثار پژوهشي و تحقيقي زنده ياد استاد رحمدل از جمله تذكره شهداي كربلا حاصل سالها تحقيق وي در زمينه تاريخي حماسه كربلاست. مجموعه "حماسه آب و حماسه عطش" نيز از جمله آثار عاشوراشناسي و "رنگ و درنگ آب" نيز يك اثر پژوهشي قرآني است كه با قلم دكتر رحمدل وارد بازار كتاب شده است. حضور دكتر رحمدل در بسياري از مجامع ادبي از اوايل پيروزي انقلاب اسلامي و دوران دفاع مقدس و پس از آن از درخشش خاصي برخوردار است كه بنده نيز به عنوان يك شاگرد در بسياري از اين همايشها در كنارشان بودم. تواضع و فروتني ايشان در مقابل ايثارگران و خانواده معظم شهدا مصداق "رحماء بينهم" و همچنين جوش و خروش وي در مقابل دشمن و منافقين مصداق "اشداءعلي الكفار" بود. دوستي ميگفت: "در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي كه در روزنامه جمهوري اسلامي مشغول به كار بوديم تنها شاعري كه به نام خود اشعار و مقالات را عليه منافقين و سازمانهاي منحله و تروريست بيان ميكرد و چاپ مينمود ايشان بود كه اين جرات را به خود ميداد و در پايان سرودههاي كوبنده و حماسي خود مينوشت: "غلامرضا رحمدل شرفشادهي". در پايان به دو خاطره از ايشان اشاره ميكنم. در زمان دفاع مقدس دي 1365 در پادگان حميديه اهواز نيروهاي لشگر قدس گيلان آماده رفتن به عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه بودند. شب عمليات مداح گردان حمزه برادر كشاورز با شور و هيجان يكي از اشعار حماسي دكتر رحمدل را خواندند با اين مضمون: بجنگيد بجنگيد جوانان دلاور بكوبيد بكوبيد سر بعثي كافر اين شعر چنان تاثيرگذار بود كه هيجان وصفناپذيري در رزمندگان گردان حمزه ايجاد كرد و نيروها با همان حال معنوي و حماسي وارد عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه و جزيره "بوارين عراق" شدند. كسي ميتواند چنين شعر حماسي بسرايد كه در آن فضاي معنوي حضور داشته باشد. و خاطره دوم فكر ميكنم برميگردد به سال 1383 و اولين همايش اهل قلم بسيج در تهران كه به همراه روانشاد رحمدل از سوي روابط عمومي سپاه گيلان جناب سرهنگ يوسف نبيزاده و جناب فرامرز محمدي پور و تعدادي از نويسندگان و شاعران بسيجي حضور داشتيم. جوان شاعري كه شعرش عنوان مقام برتر را در آن همايش كسب كرده بود به قرائت شعر خود پرداخت كه با كمال تعجب ديديم كه شعر استاد رحمدل قرائت ميشود. ما سه نفر فهميديم كه سرقت ادبي رخ داده و دكتر رحمدل نيز ميخنديد و ميگفت: "ما زندهايم، شعرمان به سرقت ميرود". البته اجازه نداد كه اعتراضي صورت گيرد و نظرش اين بود كه براي فرد مذكور آبروداري شود. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. در آن همايش، جناب آقاي مرتضي سرهنگي از نويسندگان ادبيات پايداري از دكتر رحمدل به نيكي ياد كردند كه باعث افتخار گيلانيها بود. روحش شاد يادش گرامي *اسماعيل يكتايي لنگرودي