سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یادمان شهدای والامقام چالکیاسر شهرستان لنگرود
دانش فرا گیرید ؛ چرا که در تنهایی، همدم و در غربت، همره و در خلوت، هم صحبت است [امام علی علیه السلام]
 
 

در شهادت فاطمه زهرا علیهاسلام اختلافات زیادی در روایات به چشم می خورد.
در بعضی از روایات چنین به نظر می آید که در حین شهادت، امیرالمومنین علی علیه السلام در مسجد بوده است و او را بعد از شهادت همسرش خبر کرده اند. ولی از بعضی از روایات برمی آید که امیرالمومنین بر بالین سر زهرا علیهاسلام حاضر بوده است.

 


img/daneshnameh_up/b/b9/fatemeh6.jpg



البته شاید این دو دسته روایت با هم منافاتی نداشته باشد چرا که معمولا لحظه دقیق مرگ بر اطرافیان پوشیده است؛ مثلا گاهی سنگینی حال و جواب ندادن و یا شنیده نشدن صدای نفس را مرگ می‌پندارند در حالی که هنوز روح از بدن جدا نشده و محتضر هنوز زنده است و چه بسا بعد از لحظاتی، کلماتی بگوید و آن وقت بمیرد.

روایتی که می گوید امیرالمومنین در لحظه جان دادن زهرا علیهاسلام در خانه حاضر نبوده، این است:

اسماء بنت عمیس می گوید:
وقتی شهادت بانوی دو عالم فاطمه زهرا (علیهاسلام) نزدیک شد، فرمود:« ای اسماء، جبرئیل در رحلت پدرم مقداری کافور از بهشت آورد و پدرم آن را سه قسمت نمود. ثلثی برای خودش، ثلثی برای علی علیه السلام و ثلثی برای من. این کافور را بیاور و کنار بستر من بگذار.»
من کافور را آوردم.
سپس در حالی که خوابیده بود، روی خود را انداخت و فرمود:« وقت نماز، مرا صدا بزن. اگر جواب دادم که هیچ، و الا بدان که من به سوی پدرم شتافته ام.»

بعد از لحظاتی، فاطمه علیهاسلام را صدا زدم ولی او جوابی نداد. گفتم:« ای دختر محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم! ای دختر آن کسی که به خداوندش تا قاب قوسین نزدیک شد.» اما جوابی نشنیدم.
روپوش از صورت مبارک فاطمه کنار زدم و دیدم جان به جان آفرین تسلیم کرده است. خود را روی بدن مبارکش انداختم و آن صورت نیلی را بوییدم و گفتم سلام مرا به پدرت برسان.
در این هنگام دو فرزند آن بانو، حسن و حسین، که در حدود 6 و 7 سال داشتند، از راه رسیدند و پرسیدند:« چرا مادر ما در این ساعت خوابیده؟»
گفتم:« ای یتیمان فاطمه، مادرتان نخوابیده بلکه دنیا را وداع کرده است.»
امام حسن و امام حسین خود را روی بدن مطهر مادر انداختند و او را بوسیدند. امام حسن گفت:« مادر جان، من حسنم، با من حرف بزن قبل از آن که روح از بدن من بیرون رود.»
امام حسین گفت:« مادر جان، من پسرت حسینم، با من سخن بگو قبل از آن که قلبم از حرکت بایستد و بمیرم.»
یتیمان گریه و ناله سر داده بودند.
گفتم:« ای دو ریحانه رسول خدا، بروید و پدرتان امیرالمومنین را خبر کنید.»


img/daneshnameh_up/5/55/fatemeh7.jpg



آنها با گریه و ناله خارج شدند و به طرف مسجد رفتند. خبر شهادت مادر را به امیرالمؤمنین رساندند. امیرالمؤمنین شتابان به سوی خانه آمد و در راه با صورت به زمین خورد و زمزمه کرد که:« ای دختر رسول خدا، تا تو بودی من دل خود را به تو تسلی می دادم. حالا دیگر این دل غمزده ام را به چه کسی تسلیت دهم.»
امیرالمومنین داخل خانه شد ولی با یک دنیا حسرت با جسد بی روح فاطمه روبرو گردید و این شعر را سرود:« هر دو دوست بالاخره یک روز از هم جدا می شوند و طعم فراق را خواهند چشید. اینکه من فاطمه را بعد از احمد صلی الله علیه و آله و سلم از دست دادم و بین ما فراق و جدایی حاصل شد، دلیل است بر اینکه هیچگاه دوستی‌ها و نزدیکی ها پایدار نیست و این چرخ گردون بین آنها تفرقه می افکند.»

اما روایتی که می گوید امیرالمومنین در لحظه شهادت فاطمه علیهاسلام حاضر بوده است این است:
امام علی علیه السلام می فرماید: فاطمه علیهاسلام لحظاتی قبل از شهادت گفت:« ای پسر عمو، جبرئیل نزد من آمد و بر من سلام کرد و خبر داد که من همین امروز به رفیع اعلی ملحق خواهم شد و سپس رفت.»
لحظاتی گذشت. ما که دور آن بانو نشسته بودیم شنیدیم که فاطمه گفت: « و علیکم السلام» بعد فرمود:« ای علی جان، به خدا قسم این میکائیل* است که مرا مانند جبرئیل بشارت به بهشت می دهد.»
ناگهان دیدیم فاطمه علیهاسلام چشمان خود را تا آنجا که می‌توانست باز کرد و گفت «و علیکم السلام» و سپس گفت:« علی جان، به خدا قسم قابض الارواح آمد. این عزرائیل است که بال های خود را از شرق و غرب عالم گسترده.» بعد فرمود:« سلام بر تو ای گیرنده روح ها! عجله کن و جان مرا بگیر! اما به آرامی. با من مدارا کن.»
در این هنگام فاطمه علیهاسلام چشمان بی رمق خود را بست. و پس از آن دیگر جسدی بی‌روح بود، تو گویی اصلا هیچ‌گاه زنده نبوده است.

علت نهایی وفات فاطمه علیهاسلام دو گونه بیان شده.

امام صادق علیه السلام فرمود:« علت وفات فاطمه (علیهاسلام) همان ضربه هایی بود که قنفذ، غلام عمر، به او زد و آن ضربه با غلاف شمشیر و به امر عمر بود.
و در روایتی دیگر چنین آمده: علت وفات فاطمه علیهاسلام آن بود که وقتی عمر با سیصد نفر بر خانه او هجوم برد، فاطمه علیهاسلام پشت در بود. عمر با پای خود ضربه ای به در نیم‌سوخته زد و فاطمه افتاد. سپس محسن، جنینی که در شکم داشت، سقط شد.
  • میکائیل یکی از چهار فرشته مقرب خداست که مأمور روزی رساندن به مخلوقات است .



مدیر وبلاگ ::: شنبه 89/2/11::: ساعت 11:44 صبح
 

اسماء بنت عمیس جریان وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها را چنین تعریف می نماید:

هنگامی که رحلت حضرت فاطمه نزدیک گردید به من فرمود: جبرئیل در موقع رحلت پدر بزرگوارم مقدارى کافور برایش آورد پدرم آن را سه قسمت نمود؛ یک قسمت را براى خودش برداشت، یک قسمت را به على علیه السلام اختصاص داد و قسمت سوم را به من داد. من قسمت خود را در کناری نهاده و اینک بدان نیاز دارم شما آن را برایم حاضر نما. اسماء حسب الامر فاطمه زهرا، کافور را حاضر کرد. آنگاه حضرت خودش را شستشو داد و وضو گرفت و به اسماء فرمود، لباس هاى نمازم را حاضر ساز و بوى خوش برایم بیاور. اسماء لباس ها را حاضر کرد. آنگاه پوشیده و بوى خوش استعمال نمود و رو به قبله در بسترش خوابید و به اسماء فرمود من استراحت می کنم تو ساعتى صبر کن سپس مرا صدا کن اگر جوابت را نشنیدى بدان که من از دنیا رفته و مرده ام؛ آنگاه على علیه السلام را زود از رحلت من خبر کن. راوى گوید اسماء لحظه اى حضرت فاطمه سلام الله علیها را به حال خویش واگذار نمود. سپس آن حضرت را صدا کرد، اما جوابى نشنید. صدا زد «اى دختر حضرت محمد مصطفى! اى دختر کسى که در مقام قرب به پروردگار به قاب قوسین اوادنى رسید!» ولى جوابى نداد. چون جامه را از روى صورت حضرت برداشت مشاهده کرد که از دنیا مفارقت نموده است. خود را به روى حضرت انداخت و در حالتی که او را می بوسید گفت: اى فاطمه آن هنگام که پدر بزرگوارت را ملاقات نمودى سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت ابلاغ کن. آنگاه گریبان چاک زد و از خانه بیرون آمد. حسنین (ع ) به او رسیده از حال مادر پرسیدند او ساکت شد و پاسخى نداد. آنان وارد خانه شده، دیدند مادر دراز کشیده است. امام حسین (ع ) حضرت را تکان داد دید رحلت نموده است. رحلت مادر را به برادرش حسن (ع ) تسلیت گفت فرمود: اى برادر خداوند تو را در مصیبت مادر اجر و پاداش بدهد. امام حسن(ع ) خود را بر روى مادر انداخت و او را می بوسید و مى گفت اى مادر با من تکلم نما قبل از این که روح از بدنم جدا شود. حسین جلو آمد و پاهاى حضرت را می بوسید و می گفت مادر من پسرت حسینم با من سخن بگو پیش از آن که قلبم منفجر شود و بمیرم. آنگاه اسماء به حسنین(ع ) گفت: اى فرزندان رسول الله بروید نزد پدرتان على(ع )، و او را از مرگ مادر مستحضر نمائید. آن دو بزرگوار از منزل به جانب مسجد روانه شدند و صداشان به یا محمدا و یا احمدا بلند شده بود تا به مسجد رسیدند. صحابه به استقبال ایشان دویدند سبب گریه و ناله از آنان پرسیدند، گفتند مادر ما از دنیا مفارقت کرده است. چون امیرالمؤمنین على علیه السلام این خبر را شنید بر روى زمین افتاد و از هوش رفت و با پاشیدن آب آن حضرت به هوش آمد و چنین گفت: ای دختر حضرت ختمی مرتبت محمد(ص ) من بعد از تو خود را به که تسلى دهم. هرگاه غمها و مصائب جهان به من رو می آورد تو وسیله دلداریم بودى اما بعد از تو چه کسى موجب دلدارى و تسلیت من خواهد گردید .گویى زبان حال على با فاطمه علیهاالسلام این بوده است: بعد پیغمبر ز اشرار عرب آنچه دیدم ظلم و طغیان و غضب

بودم از هر ابتلا بى واهمه شادکام از وصل تو اى فاطمه گر به خون دامان دل آلوده بود چون تو بودى خاطرم آسوده بود چون تو بندى از جهان بار سفر در فراقت بگذرد آبم ز سر اى انیس و مونس دیرینه ام داغ خود چون می نهى بر سینه ام

از چه ترک آشنائى کرده اى

وز على فکر جدائى کرده اى

وجود مقدس امیرالمومنین على علیه السلام بعد از رحلت حضرت فاطمه سلام الله علیها به شدت ناراحت شد و گریه و ناله اش بلند شد و در فراق آن حضرت این اشعار را سرود:

لکل اجتماع من خلیلین فرقته

و کل الذى دون الفراق قلیل

و ان افتقادى فاطما بعد احمد

دلیل على ان لا یدوم خلیل

 

یعنى: هر اجتماعى از دو دوست، آخر به جدائى منتهى می شود و هر مصیبتى که غیر از جدایى و مرگ است اندک است و رفتن فاطمه بعد از حضرت ختمی مرتبت پیش من دلیل است بر آن که هیچ دوستى باقى نمی ماند. و در روایت معتبرآمده است که چون على علیه السلام ، خانم را در هفت پارچه کفن کرد و پیش از آن که بند کفن را ببندد، صدا زد: یا ام کلثوم یا زینب یا فضه یا حسن یا حسین هلموا و تزودوا من امکم الزهرا فهذا الفراق و اللقاء فى الجنة.

ام کلثوم، زینب، حسنین بیائید و از مادرتان بهره بگیرید که هنگام فراق و جدایى رسیده و دیدار و ملاقات فاطمه به بهشت افتاد در این موقع بود که حسنین (دو قرة العین) زهرا جلو آمده و می گفتند آه و واحسرتا که با مصیبتى بزرگ روبرو شدیم و به فقدان جدمان حضرت محمد مصطفى و مادرمان فاطمه زهرا مبتلا شدیم. مادرجان هنگامی که جدمان را ملاقات نمودى سلام ما را برسان و به آن بزرگوار بگو ما بعد از تو در دار دنیا یتیم گردیدیم. حضرت على علیه السلام می فرماید: من شهادت و گواهى می دهم که در آن هنگام فریاد و ناله فاطمه زهرا بلند شد و دستهاى خود را دراز نمود و دو نور چشمانش حسن و حسین را در بغل گرفت و آهسته آنان را بر سینه خود چسبانید. در این موقع سروش غیبى و هاتف آسمانى ندا در داد: اى ابوالحسن! حسنین را از روى سینه مادرشان فاطمه بردار، به خدا سوگند این منظره ملائکه را به گریه انداخته است .

حضرت آنها را از روى سینه مادر مهربان بلند نموده، بند کفن را بست و همراه سایرین بر فاطمه نماز خواند و آنان حسن، حسین، عقیل، عمار، سلمان، مقداد و ابوذر بودند که در نماز بر آن حضرت شرکت داشتند.

و سپس حضرت را دفن کرد. چون حضرتش را در لحد نهاد فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله و بالله و على ملة رسول الله محمد بن عبدالله . اى فاطمه صدیقه من تو را به کسى تسلیم کردم که از من اولى و شایسته تر است. براى تو آنچه مورد رضاى الهى است، همان را پسندیدم. و در حدیث معتبر دیگر در بحارالانوار علامه مجلسى روایت شده است : هنگامی که بدن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سرازیر قبر مبارک گردید دستى از قبر بیرون آمد و او را گرفته و بازگشت نمود.

نظریه برخی این است که آن دست رسول الله صلى الله علیه و آله بوده است که پاره تن خود فاطمه را از على تحویل گرفته است.

و نیز در حدیث آمده که على علیه السلام صورت هفت یا چهل قبر در بقیع ساخت. وقتی بزرگان مدینه از جریان رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام و دفن شبانه ایشان مطلع شدند، گفتند قبور تازه اى که در قبرستان بقیع ایجاد شده و تشخیص قبر حضرت فاطمه را بر آنان دشوار کرده؛ باید توسط عده اى از زنان مسلمان نبش شوند تا با بیرون آوردن جسد فاطمه ما بر آن بدن نماز بخوانیم.

این خبر به امیرالمؤمنین على علیه السلام رسید و فوراً براى جلوگیرى از نقشه آنان در حالی که آن مظهر قهر و غضب الهى بسیار غضبناک و خشمگین شده بود و لباس زردى را که در شرایط ناگوار و دشوار می پوشید بر تن داشت و ذوالفقار را به دست یداللهى خویش گرفته بود از منزل خود بیرون آمد و سوگند یاد کرد و فرمود: قسم به ذات قهارالهى اگر دست به یکى از این قبور بزنید و یک سنگ از آن را جابجا نمایید، هر آینه شمشیر در بین شما خواهم نهاد. عُمر و عده اى از یارانش به او رسیده گفتند اى ابوالحسن چرا این کار را انجام دادى؟ به خدا قسم ما قبرش را نبش می کنیم و بر او نماز می خوانیم .

در این هنگام حضرت امیر از جا جست و گریبان عمر را گرفته او را بر زمین کوبید گفت: اى عمر این که دیدى من از حق خود دست برداشتم بدان جهت بود که مردم مرتد نگردند و از دینشان برنگردند (یعنى مصلحت اسلام و وحدت مسلمین را رعایت نمودم) ولى در مورد قبر و اراده شومی که نموده اید به خدایى که جانم در دست اوست اگر سنگى از آن جابجا شود من زمین را از خون شما سیراب می کنم .

ابوبکر با کمال عجز و لابه جلو آمد و آن حضرت را به رسول الله سوگند داد که دست از عمر بردارد حضرت امیر هم تقاضاى ابوبکر را پذیرفت و عمر را به حال خود رها نمود و مردم هم متفرق و پراکنده گردیدند.

همچنین روایت شده که حضرت امیرالمومنین على علیه السلام بعد از دفن جسد حضرت فاطمه سلام الله علیها متوجه قبر حضرت رسول الله شد و عرض کرد: سلام بر تو اى رسول خدا از من و از جانب دختر عزیزت که به زیارت تو آمده است و در جوار تو و بقعه تو خوابیده است. خداوند او را در میان اهل بیت اختیار کرد که زودتر به تو ملحق گردد. تا آنجا که عرض نمود: یا رسول الله دخترت بر آنچه از ناحیه امت از ظلم و ستم و غصب حق واقع شده همه را به شما گزارش می دهد کیفیت حال را از خودش بپرس. چه بسیارغم ها که در سینه او روى هم نشسته بود که به کسى اظهار نمی نمود و به زودى همه را به عرض شما خواهد رسانید و خدا از براى او حکم خواهد کرد و او بهترین حکم کنندگان است.

تاریخ شهادت حضرت فاطمه (س )

تاریخ شهادت حضرت بر چند روایت در تاریخ ذکر شده است ولی روایت معروف سیزدهم جمادى الاولى و روایت صحیح ترسوم جمادى الثانی سال 11 هجرى است که بنا بر قول اول 75 روز و بنا بر روایت دوم 95 روز بعد از رحلت رسول الله زندگى نموده است.

مخفى بودن قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

اگرچه موضع قبر و محل دفن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها براى ائمه اطهار آشکار است ولى بر120

حسب حکم و اسرارى که در کار بوده موظف به اظهار و افشاء آن نبوده اند مخصوصا که خود حضرت فاطمه(س ) در توصیه و سفارشات خود بر اخفاء محل دفن خود اصرار داشته است .

اما در عین حال اهل تحقیق از آن صرف نظر ننموده بلکه کنجکاوى بسیار داشته اند که بر محل دفن آن بزرگوار اطلاع حاصل نمایند؛ در نتیجه با قرائن و امارات به سه نقطه به عنوان محل دفن حضرت فاطمه زهرا دخت گرامی حضرت خاتم الانبیاء محمد مصطفى صلوات الله علیهما ظن قوى پیدا کرده اند.

اول روضه رسول الله پدر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.

دوم خانه خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.

سوم در بقیع.

که مدفن و موضع قبر آن حضرت از این سه نقطه خارج نیست در کتاب مناقب ابن شهر آشوب آمده : شیخ طوسى رحمةالله علیه گفته است قول صحیح تر در مورد قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که آن حضرت در خانه خودش یا در روضه پیغمبراکرم صلى الله علیه و آله و سلم دفن شده است و مؤید و شاهد این قول حدیثی است که از حضرت رسول الله نقل گردیده که فرموده است بین قبر من و منبرم روضه و باغى است از باغهاى بهشت.

علامه مجلسى رحمةالله علیه در کتاب بحارالانوار از ابن بابویه نقل نموده که گفته نزد من به صحت رسیده که پیکر مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در بیت خودش مدفون نمودند و بعد از آن که بنى امیه مسجد را توسعه دادند قبر فاطمه علیهاالسلام در مسجد واقع و جزء مسجد شد. صاحب کشف الغمه می نویسد: مشهور آن است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در بقیع دفن کردند.

نظر به این که جسد حضرت فاطمه زهرا پاره تن حضرت محمد مصطفى علیها افضل التحیة والثناء در روضه منوره پدرش دفن گردیده است اصح و اصوب از تمام اقوال است و شاهد و موید این نظریه آن است که حضرت امیرالمومنین على علیه السلام در روضه پیغمبر خاتم صلى الله علیه و آله و سلم بر حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز خواند و سپس پیغمبر را مخاطب ساخت و فرمود سلام من و دخترت که در جوارت قرار گرفت بر تو باد یا رسول الله و این که دستى از قبر مبارک بیرون آمد و فاطمه را در برگرفت و مسلم است که آن دست مبارک پیغمبر پدر بزرگوار فاطمه زهراى اطهر بوده است .

و نیز دارد که از حضرت مولانا على بن محمد الهادى علیه الصلوة والسلام، به صورت کتبی سوال شده است. در این مورد سائل می پرسد: اگر صلاح می دانید محل بیت مادرتان حضرت فاطمه زهرا را بفرمائید و خبر دهید.

« أ هى فى طیبته او کما یقول الناس فى البقیع؟ فکتب هى مع جدى صلوات الله علیه و آله. »

آیا محل دفن مادرتان در طیبه است یعنى در مدینه منوره یا همانطور که بین مردم مشهور است و می گویند در بقیع است؟ حضرت امام هادى علیه السلام در پاسخ مرقوم فرمود و نوشت آن حضرت با جدم رسول الله صلوات الله علیه و اله می باشد و این فرمایش حضرت تأیید و شاهد دیگرى است بر نظریه ما که بگوئیم حضرت فاطمه زهرا با پدر بزرگوارش حضرت رسول الله می باشد.

در عین حال وظیفه ما شیعیان و محبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این است که در تمام اماکن نامبرده آن حضرت را زیارت نماییم و در مقام زیارت بگوییم:

السلام علیک یا سیدة نساء العالمین.

السلام علیک یا والدة الحجج على الناس اجمعین.

السلام علیک ایتهاالمظلومة الممنوعة حقها.

السلام علیک یا بنت رسول الله . السلام علیک یا بنت نبى الله.

السلام علیک یا بنت حبیب الله . السلام علیک یا بنت خلیل الله.

السلام علیک یا بنت صفى الله . السلام علیک یا بنت امین الله.

السلام علیک یا بنت خیر خلق الله . السلام علیک یا بنت افضل انبیاء الله و رسله و ملائکته.

السلام علیک یا بنت خیرالبریه. السلام علیک یا سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخرین.

السلام علیک یا زوجة ولى الله و خیر خلقه بعد رسول الله.

السلام علیک یا ام الحسن و الحسین سیدى شباب اهل الجنة.

السلام علیک یا ام المومنین. السلام علیک یا ایتها الصدیقة الشهیده.

السلام علیک ایتها الرضیة المرضیه.

السلام علیک ایتها الفاضلة الزکیه. السلام علیک ایتها الحوراء الانسیه.

السلام علیک ایتها التقیة النقیه. السلام علیک ایتها المحدثة العلیمه.

السلام علیک ایتها المعصومة المظلومه.

السلام علیک یا فاطمه بنت محمد رسول الله و رحمة الله و برکاته.

مرحوم محدث قمی رضوان الله تعالى علیه می گوید:

باید اعتراف نمود که بیان فضائل و کمالات نامتناهیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از حیطه احصاء خارج است و احدى نمی تواند از عهده بیان نعت و مدح این بانوى عظیمة الشان برآید جز این که اقرار به عجز خود نماید.

کتاب فضل فاطمه هرگز تمام نتوان کرد

اگر مداد شود ابحر و قلم اشجار

کسى که دم زند از فضل بى نهایت او

چو مرغکى است که از بحر تر کند منقار

فاطمه زهرا علیهاالسلام انسانى است ملکوتى و جبروتى و لاهوتى صفات. و اوست که میزان تام انسانیت و الگوى کامل آدمیت است و اوست که ام ابیها و ام الائمه است و باید بسیار قدر بدانیم.

درآخر با توسل به ذیل عنایت آن حضرت اعلام می نماییم.

یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا .یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله .


مدیر وبلاگ ::: چهارشنبه 89/2/8::: ساعت 1:35 صبح
 

روزنامه جمهوری اسلامی
06/02/1389
سرویس خبر: هنر و ادبیات
خنیاگر خزر در اقلیم شهود
تقدیم به روانشاد دکتر غلامرضا رحمدل



ما متصل به نام خدا ایستاده‏ایم
چون سرو سرفراز و رها ایستاده‏ایم
ما از شرنگ آتش میثاق سرخوشیم
در وادی الست و بلی ایستاده‏ایم
دکتر "رحمدل"، مردی که منهای القاب، باز هم بزرگ است، بزرگیش را می‏توان در کمال اخلاقی و رفتاری او مشاهده کرد. زمانی که پا به پای دلیر مردان ایران در جبهه‏های حق علیه باطل جنگید، بسیجی بود که عمر خود را صرف تعالی روحش کرد و عمر پربرکتش را به سخره نگرفت و لحظه‏ای را از دست نداد. به حق او ستودنی است. در آثار ادبی که با تشبیهات زیبا، بدیع و بکر خود اشعارش را مزین به مفاهیمی قابل تامل می‏کند آنگاه که می‏سراید:
بهار
با رویش پنجره‏ها آغاز می‏شود
واژه‏های باران
خاطرات خاک را ورق می‏زنند
رحمدل در حوزه تحقیق و در حوزه شعر نیز آثار مانایی را از خود بجا گذاشت. اگرچه وی در فروردین ماه و فصل بهار از میان ما رفت و به خزان نشست اما نگاه آدمی به ابعاد مختلف زندگی رحمدل و آثار ماندگارش به نوعی شکوفایی را به همراه دارد که این شکوفایی در آثار و بالندگی آن کاملا محسوس است.
آثار دکتر رحمدل در ابعاد مختلف تاریخی، حماسی، ادبی، علمی و پژوهشی گستردگی خاص خود را دارد و امروز نیز وظیفه سازمان‏ها و نهادهای فرهنگی، حفظ و نشر این آثار است تا به نسل‏های آتی سپرده شود.
صراحت لهجه دکتر رحمدل و شجاعت وی از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مثال زدنی بود. بنده در مقطعی از دانش‏آموزان شهرستان لنگرود بودم که ریاست اداره آموزش و پرورش این شهرستان به عهده آن روان‏شاد بود. در آن سالها که منافقین با اعلام درگیری مسلحانه، ناجوانمردانه نیروهای مومن و حزب‏الهی را ترور می‏کردند دکتر رحمدل محکم، بی‏ریا و بی‏هیچ ملاحظه در مقابل منافقین می‏ماند. نمونه‏ای از آن، سخنرانی کوبنده وی علیه منافقین در رابطه با ترور شهید ترابی در شهر کومله و محاکمه قاتلان این شهید جوان بود که مظلومانه توسط منافقین به شهادت رسید. سخنرانی‏های ایشان در شهرستان‏های شرق گیلان خصوصا لاهیجان و لنگرود به یادماندنی است.
مثنوی بلند "بیجار کار" با زبان گیلکی و آوای برخاسته روح و جان زن شالیکار و نیز غزل مانای دکتر رحمدل با نام "اقلیم شهود" ، تصویری زیبا از وی به یادگار گذاشته که رهبر معظم انقلاب در سفر خود در اردیبهشت سال 80 و دیدار با نخبگان استان گیلان با معرفی دکتر رحمدل ابیاتی از این غزل را قرائت نمودند.
باز از جبهه حق نعش شهید آوردند
ورقی پاره ز قرآن مجید آوردند
چاوشان حرم از علقمه خوزستان
جسم بی‏دست ابوالفضل رشید آوردند
و این یکی از ماندگارترین سرودهای وی است.
رحمدل از جمله شاعرانی بود که در درنگ لحظه‏ها، لحظه‏ای رنگ عوض نکرد!
گفتار و کردار او یکی بود. شاید بعضی از شاعران آنچه می‏سرایند از خود آنها جداست، اما نفس رحمدل تندیسی از سروده‏ها و گفته‏های خود او بود.
زبان نقد رحمدل نیز زیباست وقتی که می‏سراید:
رفتگران قدیمی
خاطرات شهیدان را
از حافظه دیوارها پاک می‏کنند
و...
اینجا هوا "سکنجبینی" است
و گلها یا بنفشه‏اند و سربه گریبان
یا ارغوان‏اند و خاموش
در واقع رحمدل به نحوی از زبان مردانی سخن گفت که امروز مثال وصیت نامه شهید باکری در آن سه دسته قرار گرفته اند. آنجا که مقتدرانه می‏سراید و شاید برخی این صراحت او را نمی‏پذیرفتند و برایشان غیرقابل تحمل بود:
پرونده جرم را حماسی نکنید
میراث شهید را سیاسی نکنید
او در واقع می‏خواهد زمینه‏های سیاسی را از آلودگی‏ها پاک کند.
آثار پژوهشی و تحقیقی زنده یاد استاد رحمدل از جمله تذکره شهدای کربلا حاصل سالها تحقیق وی در زمینه تاریخی حماسه کربلاست.
مجموعه "حماسه آب و حماسه عطش" نیز از جمله آثار عاشوراشناسی و "رنگ و درنگ آب" نیز یک اثر پژوهشی قرآنی است که با قلم دکتر رحمدل وارد بازار کتاب شده است.
حضور دکتر رحمدل در بسیاری از مجامع ادبی از اوایل پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس و پس از آن از درخشش خاصی برخوردار است که بنده نیز به عنوان یک شاگرد در بسیاری از این همایش‏ها در کنارشان بودم.
تواضع و فروتنی ایشان در مقابل ایثارگران و خانواده معظم شهدا مصداق "رحماء بینهم" و همچنین جوش و خروش وی در مقابل دشمن و منافقین مصداق "اشداءعلی الکفار" بود.
دوستی می‏گفت: "در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی که در روزنامه جمهوری اسلامی مشغول به کار بودیم تنها شاعری که به نام خود اشعار و مقالات را علیه منافقین و سازمان‏های منحله و تروریست بیان می‏کرد و چاپ می‏نمود ایشان بود که این جرات را به خود می‏داد و در پایان سروده‏های کوبنده و حماسی خود می‏نوشت: "غلامرضا رحمدل شرفشادهی".
در پایان به دو خاطره از ایشان اشاره می‏کنم.
در زمان دفاع مقدس دی 1365 در پادگان حمیدیه اهواز نیروهای لشگر قدس گیلان آماده رفتن به عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه بودند. شب عملیات مداح گردان حمزه برادر کشاورز با شور و هیجان یکی از اشعار حماسی دکتر رحمدل را خواندند با این مضمون:
بجنگید بجنگید جوانان دلاور
بکوبید بکوبید سر بعثی کافر
این شعر چنان تاثیرگذار بود که هیجان وصف‏ناپذیری در رزمندگان گردان حمزه ایجاد کرد و نیروها با همان حال معنوی و حماسی وارد عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه و جزیره "بوارین عراق" شدند.
کسی می‏تواند چنین شعر حماسی بسراید که در آن فضای معنوی حضور داشته باشد.
و خاطره دوم فکر می‏کنم برمی‏گردد به سال 1383 و اولین همایش اهل قلم بسیج در تهران که به همراه روان‏شاد رحمدل از سوی روابط عمومی سپاه گیلان جناب سرهنگ یوسف نبی‏زاده و جناب فرامرز محمدی پور و تعدادی از نویسندگان و شاعران بسیجی حضور داشتیم. جوان شاعری که شعرش عنوان مقام برتر را در آن همایش کسب کرده بود به قرائت شعر خود پرداخت که با کمال تعجب دیدیم که شعر استاد رحمدل قرائت می‏شود. ما سه نفر فهمیدیم که سرقت ادبی رخ داده و دکتر رحمدل نیز می‏خندید و می‏گفت: "ما زنده‏ایم، شعرمان به سرقت می‏رود". البته اجازه نداد که اعتراضی صورت گیرد و نظرش این بود که برای فرد مذکور آبروداری شود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. در آن همایش، جناب آقای مرتضی سرهنگی از نویسندگان ادبیات پایداری از دکتر رحمدل به نیکی یاد کردند که باعث افتخار گیلانی‏ها بود.
روحش شاد یادش گرامی
*اسماعیل یکتایی لنگرودی


مدیر وبلاگ ::: چهارشنبه 89/2/8::: ساعت 1:11 صبح

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
 
.:: منوی اصلی ::.
.:: آمار بازدید ::.
بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 7
بازدید کل : 65440
.:: تا دیدار محبوب ::.
.:: درباره خودم ::.
یادمان شهدای والامقام چالکیاسر شهرستان لنگرود
مدیر وبلاگ
این وبلاگ برای آشنایی بیشتر با فرهنگ شهادت و ایثار و آشنایی با سیره ،روش ،زندگی ،زندگینامه و نکات مهمی از زندگی این شهیدان بزرگوار و همرزمان و فرماندهان آنان تهیه شده است.
.:: لوگوی وبلاگ من ::.
یادمان شهدای والامقام چالکیاسر شهرستان لنگرود
.:: لینک دوستان ::.
.:: لوگوی دوستان::.





.:: فهرست موضوعی ::.
.:: آرشیو شده ها ::.
.:: اشتراک در خبرنامه ::.
 
.:: طراح قالب::.
مرکز نشر فرهنگ شهادت
مرکز نشر فرهنگ شهادت شیراز
مرکز نشر فرهنگ شهادت